جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد مراسم گرامیداشت مقام «کتاب، کتابخوانی و کتابدار» در مشهد برگزار شد (۳۰ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

روایت درد و اندوه حسن سمندری برای از دست‌دادن دخترش | سوگ «بهاره»

  • کد خبر: ۷۰۰۸۲
  • ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۲
روایت درد و اندوه حسن سمندری برای از دست‌دادن دخترش | سوگ «بهاره»
خوب به یاد دارم که حسن سمندری می‌گفت: از پس هزینه‌های درمان دخترش برنیامده و به ناچار دوتار یادگار پدرش را فروخته است. یعنی همه چیزش را. دوتار همه چیز یک دوتارنواز خراسانی است. آن هم دوتاری که با سرپنجه‌های سمندری بزرگ مأنوس بوده است.

ضحی زردکانلو | شهرآرانیوز - بازهم همان قصه کهنه و همیشگی، که روایت درد و اندوه هنرمندان موسیقی مقامی ماست. خنیاگرانی که بی‌ادعا و خاضعانه کنجی می‌نشینند و دردهایشان را با «هزارگی»، «اشتر خجو» و «مقام‌ا...» التیام می‌بخشند. یکی‌شان هم حسن سمندری است. پسر استاد سمندری بزرگ. خنیاگری که هربار زخمه می‌زند چوب توت سازش از اشک چشمانش خیس است. هنوز سروکله کرونا پیدا نشده بود که در باخرز مهمان خانه کوچک و باصفایش بودم. مگر می‌شود هنرمندی همیشه در خانه‌اش به روی همه باز باشد؟ برای مهمان ساز بزند، اصرار کند بمان... آن روز او تنها داغدار «استاد غلامحسین» نبود پسر جوانش را هم در سانحه‌ای از دست داده بود. همسرش هنوز سیاه تنش بود، اما با‌این‌حال لبخند میزبانی هم از لبانش رنگ نمی‌‎باخت.


اما غصه‌های خانواده سمندری به همین‌جا ختم نمی‎شد، «بهاره» دخترشان هم ناخوش احوال بود و مدام دیالیز می‌شد. غم بیماری‌اش یک طرف و هزینه‌های گزاف درمانش از طرفی کمر پدر را خم کرده بود. انگار وقتی درد می‌‎بارد یکی دوتا نیست. می‎بارد از در و دیوار. «بهاره» آن روز عجب خورشت خوشمزه‌ای درست کرده بود، هنوز صورت شاداب و مهربانش و آن روسری گلدارش را به یاد دارم. به او گفتم ۵ سال از تو بزرگ‌ترم از پس درست کردن یک نیمروی ساده هم به‌زور برمی‌آیم. فقط خندید و گفت: هروقت خواستی یادت می‌دهم... حالا می‌خواهم بهاره، اما دیگر نیستی...


بهاره‌ای که دیروز بدون اینکه بتواند از پدر و مادرش خداحافظی کند، رفت. رفت پیش پدربزرگ و برادرش. او ۲۷ سال بیشتر نداشت.


خوب به یاد دارم که حسن سمندری می‌گفت: از پس هزینه‌های درمان دخترش برنیامده و به ناچار دوتار یادگار پدرش را فروخته است. یعنی همه چیزش را. دوتار همه چیز یک دوتارنواز خراسانی است. آن هم دوتاری که با سرپنجه‌های سمندری بزرگ مأنوس بوده است.


وقتی برای عرض تسلیت با سمندری تماس گرفتم، زبانم نمی‌چرخید، او اول سلام می‌کند و احوالپرسی. هرکس دیگری جای او بود مگر می‌توانست جواب کسی را بدهد؟ اما او فرق می‌کند. مردی که در خانه‌اش همیشه به روی همه باز است و ساز و آوازش را بی‌منت و بی‌دریغ به گوش اهل دل می‌رساند، در سختی و مصیبت هم نمی‌تواند تلخی کند. او راهی باخرز بود برای راست و ریست کردن کار‌های خاک‌سپاری دخترش. به او گفته اند دیروز ساعت ۴ صبح دخترش ایست قلبی کرده. به قول خودش ۷۰۰ هزارتومان هزینه درمان را به بیمارستان امام رضا (ع) داده و جنازه جگرگوشه‌اش را تحویل گرفته؛ و دریغ از حمایتی، کمکی، بیمه‌ای... ما که خسته شدیم از بس شنیدیم و نوشتیم و گفتیم: «مسئولان عزیز دریابید خنیاگران این مرز و بوم را. دریابید راویان فرهنگ و قدمت و قصه‌های دیرینمان را...»


بیشتر که حرف می‌زنیم بغض کلماتش را منقطع می‌کند: «۲۴ ساعت از دخترم بی‌خبر بودم، اما آخرین بار که صحبت کردیم حالش خوب بود؛ می‌گفت شارژ تلفن همراهش دارد تمام می‌شود، موبایلش خاموش شد و بعد هم خودش.» بغضش می‌ترکد: «یعنی هیچ‌کسی آنجا نبود به دخترم شارژر بدهد، دست‌کم، یک بار دیگر صدایش را بشنوم، با او خداحافظی کنم.»

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->